معنی شتاب در تداول عامه
حل جدول
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
عامه. [م ِه ْ] (ع ص) سرگشته در گمراهی. متردد درراه و منازعت. ج، عُمّه. (منتهی الارب) (آنندراج).
تداول
تداول. [ت َ وُ] (ع مص) فراگرفتن چیزی را نوبت به نوبت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). از یکدیگر دست بدست فراگرفتن. (غیاث اللغات) (آنندراج). || از یکدیگر فراگرفتن نیزه در حرب. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). || بنوبت گرفتن چیزی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از غیاث اللغات) (از آنندراج). تداولته الایدی، تعاقبته، ای اخذته هذه مرهً و هذه مرهً و منه قولهم: تداولوا الشی َٔ بینهم، ای تناقلوه و قلبوه بین ایدیهم و تناوبوه. (المنجد) (از اقرب الموارد). || دست بدست گشتن. از زبانی به زبانی رفتن. رواج یافتن کلمه یا کلامی در زبانی.
فرهنگ عمید
فرهنگ فارسی هوشیار
فرا گرفتن چیزی را نوبت به نوبت
فارسی به عربی
سلسله الحلقات
فرهنگ فارسی آزاد
مترادف و متضاد زبان فارسی
جریان، رسم، رواج، رونق، شیوع، عادت، عرف، کاربرد، استعمال، رایج شدن، رواج یافتن، شایع شدن
معادل ابجد
1464